اكرم اماني
عطر عطش (آثار منتخب سومين جايزه ادبي داستان لوح)

- عطر عطش (آثار منتخب سومين جايزه ادبي داستان لوح)
- به کوشش سارا عرفاني
- انتشارات سورهي مهر، چاپ اول 1390
- شابک: 4- 139- 175- 600- 978
- قيمت: 2700 تومان
آثار منتخب سومين جايزه ادبي داستان لوح با نام «عطر عطش» به کوشش سارا عرفاني تهيه و تنظيم يافته است. اين مجموعه شامل 83 داستان کوتاه دربارهي عاشورا با عناويني همچون؛ عباس بچهها، عروسک غمگين، روشنايي، بلندي، سقا، قرباني، برترين شب عالم، مويه بر غربت، حسرت، کابوس مرگ، بهترين روضه، اهالي کوفه، دوباره عاشورا، يا حسين، رهايي، شهامت، زهير، براي تعزيه، عصر عاشورا، چرخهاي برهنه، روشنايي شب، مثل مولام عباس (ع) و . . . ميباشد.
برخي از نويسندگان اين داستانها عبارتند از: مريم کمالي نژاد، محمد مبيني، شيرين اسحاقي، معصومه کلانکي، زهرا طراوتي، علي قلي پور، احمد ايزدي، مريم سليماني، محمد رزاقي، مهدي قزلي، مقداد همتي، سيده گلزار رضوي، علي رجبي، نيلوفر مالک، ريحانه صبوري، فرشته اميري، سجاد ساجدي فر، مصطفي دولو، عطيه رحماني و . . .
داستان «عباس بچهها» نوشتهي مريم کمالي نژاد رتبهي اول اشکوارهي داستانهاي کوتاه کوتاه عاشورايي را به خود اختصاص داده است:
«به دستهايش که رسيد مداد رنگي را محکمتر فشار داد و زير لب گفت: ديگه هيشکي هيشکي نميتونه دستات رو بِبُره . . . »
محمد مبيني نيز با داستان «بلندي» رتبهي دوم اشکوارهي داستانهاي کوتاه کوتاه عاشورايي را به خود اختصاص داده است:
«من از اين بالا همه جا را ميبينم. من از اينجا همهي آدمها و اسبها را ميبينم. چقدر آدم! . . . چقدر اسب! . . . من از اين بالا حتي رودخانهاي ميبينم. چقدر آب! کاش کسي جرعهاي آب به من بدهد . . . تاکنون پدر مرا روي دست هايش بلند نکرده بود؛ نميدانم اکنون چرا اين کار را کرده . . . من از اين بالا کسي را ميبينم که تيري سه شعبه به کمان گذاشته و به سوي ما نشانه رفته است. من . . . »
اما رتبهي سوم اشکوارهي داستانهاي کوتاه کوتاه عاشورايي را شرين اسحاقي با داستان سقا به خود اختصاص داده است:
«دخترک از ميان جمعيتي که گريه کنان شاهد اجراي تعزيهاند، رد ميشود. عروسک و قمقمهاش را محکم بغل مي گيرد. شمر با هيبتي خشن، همان طور که دور امام حسين ميچرخد و نعره ميزند، از گوشهي چشم، دخترک را مي يابد. او با قدمهاي کوچکش از پلههاي سکوي تعزيه بالا ميرود. از کنار شمر ميگذرد، مقابل امام حسين ميايستد و به لبهاي سفيد شدهاش زل ميزند. قمقمه را که آب تويش قلپ و قلپ صدا ميدهد، مقابل او ميگيرد. شمشير از دست شمر ميافتد و رجز خوانياش قطع ميشود. دخترک ميگويد: «بخور، مالِ تو آوردم» و برميگردد . . . .»
حسرت؛ ابراهيم باقري حميد آبادي
«دشمن دور تا دور او حلقه زده بود. خودش را از روي زمين کند. دستانش، چند قدم آن طرفتر در نگاه آب، بال بال ميزدند. به سختي نگاهي به خيمهها انداخت، رويش را برگرداند. نيم نگاهي هم به فرات کرد: اگر به سمت خيمهها بروم، آب ندارم. اگر به سمت فرات، دست . . .»
آزادمرد؛ سيده گلزار رضوي
«به سپاه مقابل نزديک ميشد. پاي پوش از پاي درآورد و بر گردن آويخت، نه به اسارت، که به آزادگي ميرسيد.»
اميد؛ احمد ايزدي
«تير را رها ميکني به اميد شکافتن زره سخت. تير سه شعبه چه ميداند گلوي شش ماهه به راحتي شکافتن هوا مي شکافد!»
بهترين روضه؛ مصطفي دولو
«شب عاشورا، هيچ مجلس روضهاي نرفت. کنار گهواره نوزادش نشست، تا صبح به او زل زد و اشک ريخت.»
بقيهي داستانها نيز محتواي عاشورا و فاجعهي کربلا را دارد.
.: Weblog Themes By Pichak :.
